کلمهها موجودات زنده اند.حس دارند.شخصیت دارند.دوست ندارند هر جایی و پیش هر کلمهای بنشینند.کلمههاهمسفرآدم هایند.همسفران حساس ناگزیر از همراهی.اما از یک جا به بعد جادهها، منحصر به آدمها میشوند.
پاورپوینت معنی ایگو چیستیکی از بیماریهایی که کمتر به آن توجه میشود، و خیلیها با آن آشنایی ندارند و تنها کسانی که به این بیماری دچار هستن و یا بااشخاصی که دچار این بیماری اند سر و کله زده اند ؛ نسبت به این بیماری آگاهی و اطلاعات لازم را دارند، لابد کنجکاو شده اید که این بیماری چیست ؟ عارضم به حضور منورتان این بیماری دگر پُل بینی است. بیمار دراین حالت تمام انسانهای اطراف خود را پُلی برای عبور خود و خرش !!! میبیند تا به راحتی و سلامت از آن عبور کرده و به مقصد برسد. و وقتی خرش از پل گذشت و دیگر کاری با تو نداشت افرادی را که پُل دیده ، نمیشناسد . بیماره این بیماری خیلی نامرد است!
Little aunt's wedding with a loved oneببین، اصلا کاری ندارد. دستت را در سینه میبری، آرام دلت را بر میداری و میآوری بیرون، آرام !!! بعد آرام صابون را رویش میمالی .زیاد نماند که دلت را خشک میکند . بعد زیر آب ولرم کفها را میشوری.حالا دل صابون زده ات را آرام میگذاری سر جای قبلی اش . میبینی؟ به همین ساده گی به همین تلخ مزگی :)
فروش باغ تالار در ملاردهمیشه از یک حدی که بگذرد قضیه برعکس میشود. از یک حد که مهربانتر شوی سو استفادهها از تو زیاد میشود ، نقد و انتقاد و حسادتها زیاد میشود از یک حدی که بیخیال تر شوی همه چیز روال تر میشود. لکن این حد بسیار مهم است . که باید از آن با بی رحمیتمام بگذری . مثلا زمانی که پشت فرمان ماشینم نشسته ام و با سرعت به سمت مدرسه یا منزل درجاده در حرکت هستم تمام چیزهایی که اطراف جاده هستند به سرعت عبور میکنند؛ اما وقتی خیلی سریع تر رانندگی میکنم ینی از حد مجاز هم عبور میکنم و سرعتم خیلی بیشتر میشود شاید در حد ١٥٠ ،١٦٠ کیلومتر شاید هم بیشتر همهی چیزها آرام میشوند . سکون پیدا میکنند چون دیگر به چشم نمیآیند . چرا؟ چون از حد گذراندهای .همیشه همینطور است . محبت ، دوست داشتن ، کینه ، غم و الخ از حد بگذرد به چشم نمیآید میفهمید که چه میگویم ؟ حد خیلی مهم است در تمامیروابط حدت را مشخص کن :)
خیال کردن که عیبی نداردشما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
هیچ وقت نگذار حدت را به تو متذکر شونداز یک جایی به بعد آدم عوض می شود . یکسری خلق و خوها ، عقاید، دغدغهها. خیلی چیزها میتوانند روی این تغییرات موثر باشند. سن، تجربه، دوستان، جامعه و کتابها و فیلمها و ... این روزها بزرگترین تغییری که در خلق و خویم رخ داده ، بی اعتمادی ست! به شکل افراطیای نسبت به همه چیز بی اعتماد شده ام. نسبت به دوستان، جامعه، حکومت و حتی گاهی به اتفاقهایِ خوبِ اطراف. انگار بعد از هر اتفاقی باید درخواستِ ویدیو چک داد! تحلیل کرد که « واقعا چنین شده؟! » حقیقتا هیچ چیز بدتر از بی اعتمادی نیست. به خصوص بی اعتمادی به اتفاق های خوب !!
Little aunt's wedding with a loved oneامروز فهمیدم که چقدر دوستشان دارم. هیاهوی مدرسه را، دانش آموزانم را، شیطنتها و حتی درس نخواندنهایشان را. امروز فهمیدم که چقدر خوشبخت بوده ایم ما، که دوران طاعون و وبا را به چشم ندیدیم وفقط در کتابها خوانده ایم.
شهادت امام هادی (ع)تچند سال پیش یکی از آشنایان به اسم مریم خانم دو فرزند خود را با فاصلهی زمانی کم از دست داد . این خانم زندگی اش کلا به دو قسمت پیش از فوت فرزندان و پس از فوت انها تقسیم کرده بود. یکبار که من شاهد درد و دل مریم خانم با فاطمه خانم بودم . ایشان هم متاسفانه عزیزی را از دست داده بود . و خود یقینا داغ سنگینی بر دل داشت . فاطمه خانم به مریم خانم گفت که به نبودشان عادت میکنی، برو صورتت رو بشور تا برایت چایی بریزم . راستش نمیدانم به طور قطعی بگویم و نظر بدهم چرا که من هیچوقت در جایگاه مریم و فاطمه خانم نبوده ام اما عقیده ام این است که خاصیت آدم همین عادت کردن است . انسان عادت میکند چون زندگی ادامه دارد ولی فراموش نمیکند چون زنده است.
نِعْمَتَانِ مَکْفُورَتَانِ اَلْأَمْنُ وَ اَلْعَافِیَةُحاج قاسم هم رفت. به حضورش عادت کرده بودیم مثل آن داداش بزرگ معروف دعواهای کودکی مان که هروقت کم می آوردیم از او مایه می گذاشتیم، حاج قاسم هم برگ برنده ی همیشگی بود. هروقت نتانیاهو و ترامپ گنده تر از دهنشان حرف میزدند حاج قاسم را داشتیم که افسارشان را بکشد. که اگر لازم باشد «از اینهم نزدیک تر شود» شاید زورش به پهبادهای فوق پیشرفته و هواپیمای مافوق صوت نمیرسید اما در چشمانش برقی و در لبخندش نیرویی بود که انگار امیدمان میداد. با هر عقیده و مسلکی نمی توانید تحسینش نکنید؛ مردی که تا روز آخر با میز و صندلی مدیریت بیگانه بود و با کوه و بیابان و خار مغیلان آشنا. شاید زودتر از همه فهمید که این دنیا دروغی بیش نیست. که به قول شهریار حیدر بابا، دنیا یالان دنیا دی :( حالا او هم رفته و ما غریب تر شدیم. حاج قاسم رفت مثل کاراکترهای خیبری حاتمی کیا. خیبری هایی که دود نداشتند و سوز داشتند. عاقبت هم مثل همان ها مثل حاج کاظم آژانس جنگید و مثل حاج حیدر بادیگارد شهید شد. روحش شاد.
عادت هیچ ربطی به فراموشی ندارد :)تعداد صفحات : 0